ذرات دوست دارم اما اون حق نداشت

ساخت وبلاگ
ظهر قرار بود ذرات دو و نیم بیاد سر کلاس تا چهارونیم اما سه و هفت دقیقه اومد. سی و هفت دقیقه منتظرش بودیم. اومد گفت فلان کار پیش اومده بود. بچه هام میگفتن اره بیاد نمیمونیم بیشتر و اینا. اومد و گفت و گفت ساعت حدود ی رب ب پنج بود. همه حناق گرفته بودن همه اونایی ک چسی میومدن. اما من بخاطر کلاس اون نرفته بودم دوش بگیرم بخاطر اون نیمساعت معطل شده بودم اوندفعه م همینکارو کرد. میخاستم بگم چ اهمیتی داشت یا مینداختم بیرون یا میگفت برو حذف کن. گفدم بش. گفت وای عذر میخامو و این حرفا.

تهشم پاشدیم با ریحان رفتیم بیرون اینقد راه رفتیم ک دیگ نا نموند!

___ گودزیلای سر لوکوموتیوی ___...
ما را در سایت ___ گودزیلای سر لوکوموتیوی ___ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agudzila4561d بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 4:36