هوای این گریه داره بغضمو میشکنه... من مردمو دستای تو قاتل منه

ساخت وبلاگ
چه میدونم شایدم مهلا ینی صبح ک بیدار میشی بگی خدایا؟ همچنان زنده م و ینی همچنان باید قوی باشم؟؟؟ خدایا میشه لطفا سبک تر ؟!

حاضر شی وسط خنده ها با بچه ها بری دانشگاه و‌کلاس لیزر هشت و نیم و استاد از اپتیک بگه و تو یاد جزوه اپتیکی بیفتی ک اون برات شب تا صبح بیدار موند نوشت و ته دلت گوشتو محکم بپیچی ک درس گوش بده بعدم ی رب از کلاس سوال بپرسی و تهشم جوابتو درست حسابی نگیری...

بعد از کلاس بری سالن مطالعه علوم پایه بشینی ب لرزش تنت غلبه کنی و چند صفحه فیزیک سه بخونی

بعدم صداهای بیرون کلافت کنه و واسه اینکه نری پاتو فرو کنی تو حلقشون زیپ کوله تو ببندی چادرتو بندازی سرت و هندزفریتو از زیر مقنعه فرو کنی تو گوشت ... بین راه ببینی کسی هست ک بدونه ذرات تشکیل میشه یا نه و .. بری سلف...

و صدای رضا یزدانی و یاس تو گوشت در حالی بخونن ک ی بغض وحشتناک گلوتو گرفته...

میری ته ته سلف تنها میشینی... همچنان میخونن و دوران سرتو حس میکنی... اینکه این لرز و این بغض و آشوب دلت ممکنه هر لحظه بندازت زمین...

اما مقاومت کنی و از سبزی پلو با تن ماهی جلوت کمک بگیری و تند تند قاشقو پر کنی و بخوری تا همراهش بتونی بغض لعنتیتو قورت بدی... چشات پر شه فکت بلرزه و قلپ قلپ آب بخوری تا سنگیمیش خفت نکنه ... ب احساست بزنخ ی مشت کوبنده... بدو بدو بری بیرون تا هوا بخوره صورتت، دستاتو با اب سرد بشوری و تو آینه سر خودت داد بزنی چته احمق؟ خر نشووووو

اروم بشی بیای بشینی رو همون صندلی و کتابو باز کنی جلوت و تلاش کنی بخونی... بیست دقیقه میخونی اندازه دو ساعت میگذره... شقیقه هات درد میکنه

میری بیرون... میری دانشکده برق... هنوز گلوت پره... رحم نمیکنی دوباره همون اهنگارو پلی میکنی...

میای همینجایی ک الان نشستی مینویسی و مینویسی و عمیق تر فرو میری تو خودت

+ ینی قصدت از اول این بود ک با من نمونی؟

+ اسیر کابوسم تو یلدا ترین شب تاریخ کابوسی ک نفسو تو سینه حبس میکنه و میبینم یکی دیگ...

* ختم کلام رفتی از این آغوش چ راحت و باز منم تنها و خاموش چراغم...

 

___ گودزیلای سر لوکوموتیوی ___...
ما را در سایت ___ گودزیلای سر لوکوموتیوی ___ دنبال می کنید

برچسب : نیستی و هوای این گریه, نویسنده : agudzila4561d بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 17:33